درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید سلام و احترام خدمت شما عزیزان بازدید کننده! با اظهار سپاس از بازدید تان، لطفاً برای هرچه بهتر شدن وبلاگ من، مرا از نظرات، پیشنهادات و انتقادات سالم تان بهره مند سازید. تشکر کامران kamran.8194@yahoo.com



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 186
بازدید کل : 247991
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه

اسما خداوند متعال %

« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
لطفاً این صفحه را با دوستان تان به اشتراک بگذارید 32 کلمه

Speed test

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ این صفحه را به اشتراک بگذارید
بهارســـــــــــــــــــــــتان
علمی، فرهنگی، اسلامی، تفریحی، ورزشی
دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 18:6 ::  نويسنده : کامران

زندگي شخصي:
محمد يونس قانوني فرزند محمد يوسف در سال 1336 هـ ش مطابق 1958 ميلادي در ولسوالي حصه سوم ولايت پنجشير ديده به جهان گشوده است، ايشان در سال 1343 هـ ش مطابق به 1965 ميلادي در شهر کابل شامل مکتب ابتدايه گرديد و در سال 1355 هـ ش مطابق 1977 ميلادي دوره ليسه را در مدر سه ابوحنيفه به اتمام رسا
نید. و متعاقبا شامل پوهنحي شرعيات پوهنتون کابل گرديد.
دوران جهاد: آغاز فعاليت هاي وي در عرصه سياسي ، فرهنگي و جهادي از زماني آغاز مي شود که پس از فراغت از پوهنحي شرعيات پوهنتون کابل، در سال 1359 به جبهه پنجشير پيوست.و در آن جا براي اولين بار به فرماندهي قهرمان ملي کشور شهيد احمد شاه مسعود، به عنوان منشي عمومي کميته دعوت و جهاد، منصوب گرديد. وي با درک شرايط و مصلحت جبهات، به ايجاد مرکز آموزشي دعوت به جهاد همت گمارد که خود نيز تربيه مربيان اين مرکز را به عهده داشت. ايجاد اين مرکز و مديريت قوي آن از سوي محمد يونس قانوني، در تقويت جبهات نقش اساسي و سازنده داشت. در سال 1360، از جناب احمد شاه مسعود به حيث نماينده جبهات انتخاب و عازم پيشاور پاکستان گرديد و براي شش سال مسئوليت امور فرهنگي را به عهده داشت.
محمد يونس قانوني درطي شش سال توانست با انعکاس فعاليت هاي جبهات خارج از کشور و نيز شناساندن جبهات تحت امر شهيد مسعود توانايي و لياقت خويش را در انجام امور محوله به اثبات رساند و با پينش واقعي و درايت سياسي، به عنوان عنصري مفيد، مطرح گرديد. با تاسيس شوراي نظار، وي به مدت 3 سال وظيفه معاونت کميته فرهنگي را اجرا مي کرد که از جمله خدمات ارزنده اين دوره مي توان به تاسيس نشريه پيام شورا، انتشار کست هاي ارمغان سنگر، ايجاد اداره سمعي و بصري براي تهيه و پخش کست هاي ويدويي از صحنه هاي درخشان جهاد و مبارزه ملت افغانستان، تاسيس راديو محلي و و مهم تر از همه زمينه سازي و ايجاد شرايط مناسب روابط و حرکت فرهنگي هماهنگ در بين ولايات، اشاره نمود که هر کدام از موارد ياد شده قابل تامل، انديشه و درخور ستايش هستند. از آن پس با تاسيس شوراي سراسري قوماندانان، محمد يونس قانوني به حيث نماينده شهيد مسعود، رياست کميته سياسي اين شورا را به عهده گرفت که در مدت تصدي اين وظيفه تلاش وي در جهت نزديکي افکار و خط مشي هاي قوماندان براي همه دوست دارن وحد ت ملي در کشور ارزشمند و قابل ستايش است.
با آزادي کابل و پيروزي مجاهدين، محمد يونس قانوني نيز همچون ساير مجاهدين، سربلند و با افتخار وارد کابل گرديد و سه= روز بعد به عنوان رييس عمومي سياسي اردو، در کنار دوست و همسنگرش احمد شاه مسعود بزرگ، مشغول به خدمت گرديد. در اين مدت او توانست براي ايجاد يک اردوي منظم و ساختار مناسب براي اردو، موفقيت هاي چشمگيري را بدست آورد. پس از موافقت نامه ننگرهار که در آن برکناري احمد شاه مسعود از بست وزارت دفاع، تصويب گرديد و سردار بزرگ ما با يک دنيا گذشت و ايثار، اين موافقت نامه را پذيرفت و از سمت خويش کناره گيري کرد، محمد يونس قانوني به عنوان سرپرست وزارت دفاع از جناب رييس جمهور وقت تعيين گرديد. وي در اين سمت که پيش از سه ماه طول نکشيد، با درک مسئوليت سنگين خويش، کارهاي بسيار اساسي در جهت شکل گيري و پايه گذاري وزارت دفاع نمود که مي توان ساختار اداري فعلي وزارت دفاع را به نوعي حاصل زحمات بدريغ او دانست. وي با وجود کار در وزارت دفاع از هر گونه فعاليت نظامي اجتناب ورزيد و تنها در بعد سياسي و تشکيلاتي آن، به نحو احسن اجراي وظيفه کرد.
دوران مقا ومت: محمد يونس قانوني در اين دوران به نمايند گي از جريان مقاومت، جهت گفتگو و مذاکرات با جرياني موسوم به شاه سابق، دو =سفر رسمي به روم داشت. هدف اصلي و نيت از اين سفرها، ايجاد يک تشکل حول محور وحدت ملي بود. تا با ايجاد يک تشکل ملي، جامعه را از بحران موجود رهايي بخشيده و در جهت ايجاد يک نظام سياسي در حرکت نمود. مرد خستگي ناپذير و پرتلاش سرزمين ما در سال= 77 به فرانکفورت آلمان سفر کرد که حاصل آن سفر، تشکيل شوراي مصالحه و وحدت ملي بود. هدف از تشکيل آن ايجاد يک جبهه سياسي در کنار مقاومت بود. در دوران مقاومت به فيصله شوراي رهبري، مسئوليت کميته امور ولايات به محمد يونس قانوني محول گرديد. علاوه برآن رهبري کليه کميته هاي موازي و غير نظامي به جز سياست خارجي را عهده دار بود. از جمله فعاليت هاي محسوس او در اين دوره مي توان به ايجاد آکادمي پوليس، تاسيس پوهنتون البيروني و تاسيس انجمن شعرا و نويسندگان اشاره کرد. در همين جريان مسئوليت اکثر مذاکرات مهم از جمله مذاکرات عشق آباد و دوشنبه و جلسات شوراي مصا لحه و وحدت ملي را بر عهده داشت.
پس از حادثه 18 سنبله 1380: پس از شهادت مسعود بزرگ در 18 سنبله 1380 که در واقع خونبهاي او پيروزي مجاهدين و شکست طالبان بود، با سقو ط کابل، وي در= راس يک کميسيون امنيتي داخل کابل گرديد محمد يونس قانوني پس از ورود به کابل با مديريتي قوي، نفوذ عميق و راهکارهاي خويش توانست جلو خيلي از حوادث ناگوار را بگيرد و مانع از عقده گشايي هاي افراد، اشخاص و گروه ها گردد و اين کار بسيار ارزشمندي بود که توانست فضاي مناسب و آرامي را در کابل فراهم آورد.
اجلاس بن: محمد يونس قانوني براي شرکت در اين اجلاس در راس يک هيأت بلند پايه از جانب جبهه متحد، راهي بن گرديد. اگر چه حدود اختيارات محول شده به اين هيأت در تصميم گيري ها بسيار محدود بود ولي ابتکار و درايت آقاي قانوني، سرانجام اين پروسه را به نتيجه رساند و اداره موقت محصول اين توافق بود و براستي که اگر محمد يونس قانوني صرف در حوزه اختيارات خويش عمل مي کرد و ابتکار خويش را وارد صحنه نمي ساخت، ممکن بود باز هم در کابل شرايط دوره قبلي حکومت مجاهدين به وجود آيد و هر يک از گروه ها در انديشه کسب حقوق بيشتر و موقعيت برتر به جان يکديگر بيافتند و نتيجه همان مي شد که نبايد مي شد. خوشبختانه محمد يونس قانوني توانست جلو يک فاجعه عظيم بشري را گرفته و نسيم صلح و امنيت، در اين کشور دوباره وزيدن گرفت. به حق اوست که مي تواند افتخار قهرماني صلح و پيام آور دوست را از آن خود کند.
اداره موقت: وي با شکل گرفتن اداره موقت به حيث وزير امو=ر داخله، خدمات ارزنده و نويد بخشي را انجام داد که بر هيچکس اين فعاليت ها فعاليت هاي چشمگير پوشيده نيست. او توانست در سخت ترين شرايط پوليس ملي را تشکيل دهد و به حفظ امنيت در کابل، ايجاد نظم عامه و حاکميت قانوني در وزارت خويش مبادرت ورزد و افتخار بزرگ او اين است که به اعتراف رئيس نيروهاي حافظ صلح آيساف، امنيت کابل در اين دوره ازامنيت واشنگتن هم بهتر بود و اين کار ساده اي نيست.
لويه جرگه اضطراري: درلويه جرگه اضطراري باز هم محمد يونس قانوني بود که براي حفظ حکومت و نظام و براي موفقيت آن از وزارت داخله کناره گيري کرد تا به قول خودش، فرايند صلح و تحقق توافقنامه بن که حکم فرزند او را دارد پيدا کند و همين حرکت ايثارگرانه او بود که محد يونس قانوني را محبوب قلب ها ساخت.
اداره انتقالي اسلامي افغانستان: در کابينه جديد به پيشنهاد رئيس دولت و اصرار مردم که مي خواستند فرزند محبوب سرزمين خويش را در کنار خود داشته باشند، به حيث= وزير معارف د ر خدمت فرزندان اين مرز و بوم قرار گرفت تا بار ديگر با شکوه انديشه هاي روشن و ابتکارهاي سازنده خويش معارف افغانستان که به طرز اسفناکي بي سروسامان بود، تا حدودي سازمان ببخشد و روح تازه اي در کالبد تکيده ي او بدمد. محمد يونس قانوني در نخستين روزهاي فعاليت خويش درمعارف با طرح کمپاين حمايت از معارف و ارايه استراتيژي بازسازي معارف، به عنوان مديري دلسوز، آگاه و مبتکر درخشيد و همه افغانستان يک پارچه حمايت خويش را از او اعلام کرد. در واقع او مبناي معارف نوين معارف افغانستان را گذاشت.
خصوصيات: او مديري است که با روياروي سياست و تفکر در زند گي و انديشه خويش، اسوه نويد بخشي براي نسل جوان ماست. بي ترديد او يکي از بزرگترين و اصيل ترين مرداني است که مي تواند در سرنوشت جامعه ما، نقش بسزا و درخور ستايش ايفا کند. او در اوج کمال و پختگي انديشه اش، مردم را دوست دارد و نسبت به سرنوشت آنها دلسوز و فداکار است. همين امر است که او را در بطن جامعه جاي داده و انديشه هاي او پادشاه اقليم تفکر نسل جوان ماست. او معتقد است که تنها خود آگاهي مردم است که ميتواند آن ها را قادر سازد تا بر سرنوشت خويش حاکم شوند. محمد يونس قانوني موقعيت ها و مصلحت ها را خوب مي شناسد و در عين حال هستي خود، آبرو و اعتبار خود را براي کشور و مردم خود ميخواهد، نه کشور را براي خود و اعتبار خود و اين است راز بزرگ جاودانگي انسانها!



سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:, :: 7:37 ::  نويسنده : کامران

خداوند زماني كه بزرگمرد ساختن كسي را در جامعه اراده فرمايد، او را با كسوت انسانيت و اخلاق مي آرايد و جلوه گر مي سازد. زيرا انسان وقتي كه با سجاياي اخلاقي در جولانگاهش ظاهر گرديد.، طرف توجه و تحسين همه گان قرار مي گيرد و روز تا روز به ارزش هاي انساني و اجتماعي اش افزوده مي شود و سرانجام صدرنشين دل ها وتكيه گاه انديشه ها مي گردد.

پيداست كه جهان هستي با نمادها و نمود هايش برمبناي دو اصل عمده كه عبارت اند از عدل و اخلاق استوار است. كليه چهره هايي مبرز و موفق جهان كه توفيق تسخير دل ها را نصيب شده اند، در عملكرد هاي خود از همين دو اصل مايه گذارده اند.

خداي كه خلاقيت سزاوار اوست چنان موهبت فرموده، تا همه پديده هاي يك نواخت از منابع عدل و مراتب اخلاق بهره مند شوند.

هرگاه ما عمل را ملاك شناخت ارزش ها قرار دهيم و بكوشيم كه ازاين ديدگاه و مبتني بر معيارهاي چون عدالت و اخلاق شخصيت عناصر صالح و طالح را به سنجش بگيريم، بدون انكار در روزگار بحراني ما اندك كساني مي‌توانند تا حد فرهيختگي بالا بروند شايستگي خود را روشن سازد كه روان شاد داكتر عبدالحي الهي در زمرة همان اندك چهره هاي شاخص و بارز جامعه حوادث بار ما مسجل گرديده است.

در اين نوشتار تلاش مي ورزيم تا همان روندي را دنبال كنيم كه داكتر عبدالحي الهي آگاهانه بر آن گام نهاده بود. نجابت علمي و شرافت اخلاقي پيوند بلافصلي را بين گفتار و كردار او ايجاد كرده بود، از آن رو دوستاني كه او را مي شناختند باور داشتند كه وي از نخبه گان هم رديفان خود است.

مطالعات داكتر عبدالحي الهي در عرفان،‌ به ويژه عرفان حضرت مولاناي بلخي، كه عرفانيست جهنده و انگيزنده و خيزش و قيام را در روح انساني به ثمر مي رساند، او را ژرف نگر و واقع بين ساخته بود. گستره عرفان لايتناهي است. سالكان به اتكاي رياضت محض نمي توانند بر روة حقايق رهياب شوند از آن رو عشق كه به يك تعبير در خور پذيرش، همان ذات خداوند است كه خود را به صفت جمال و جلال به آفريده گارش آشكار مي كند و دشواري ها را از سير كمالات برطرف مي سازد و براي سالك توان رسيدن به هدف غايي را ارزاني مي دارد.

داكتر عبدالحي الهي از اين موهبت و عنايات آگاه بود ازآن رو مقدم بودن سير انفسي را بر سير آفاقي ارجحيت مي داد و به اين باور بود كه نخست استعداد خود را بيدار كرد بعد جانب هدف گام نهاد.

ازمقامات تبتل تافنا پايه پايه تا ملاقات خدا

داكتر عبدالحي الهي علوم متداوله را از محضر پدرش كه درين رشته ها يد طولا داشت و مدرسان ورزيدة مدرسه قابضان رخنه فراچنگ آورده بود، مطالعات مستدام در علوم و معارف اسلامي، بينش و دانش وي را توأم كرده بود، از آن رو جسورانه بر مسايل وارد مي شد و ثمرة كاوش وپژوهش خود را؛ بلاغت و فصاحتي كه خاصه چنين مرداني است تبيين مي فرمود.

ازاين بزرگ مرد قلم و دانش تا كنون اين آثار ارزشمند اقبال چاپ يافته اند:

اسلام مكتب عتدال، حكومت و حكومت اسلامي، علم و انقلاب اسلامي، فلسفه دين و اسرار تعليمات اسلام، علم اصول دين، مرزهاي تيوري شناخت در فلسفه، هستي و مقدمه شناخت آن، جهان وطبيعت، شناخت انسان، عرفان و اخلاق، فلسفة اجتماعي و قانون، فلسفه تاريخ، مسايل جهان بيني اسلامي و چهار گفتار.

و اين آثار تاكنون چاپ نشده است:

بحثي پيرامون خداشناسي، اصول يزدان ماانزالله و مژده هاي نصرت در آيه هاي قرآن.

بهتر است كساني به تدوين ياد داشت ها و آثار چاپ ناشده آن عزيز از دست رفته همت بگمارند و اهتمام ورزند و آناني كه رهين تلاش هاي علمي و فرهنگي وي اند بايد در اداي اين دين شتاب كنند و به آرامش دادن وجدان خود بپردازند. داكتر عبدالحي الهي بيانيه هاي آموزنده علمي فراواني در زمينه هاي فرهنگي و عرفاني و حتي سياسي ايراد فرموده اند.

مليون ها سرمايه دار و فيودال و خان و سردار رهسپار ديار عدم شدند، قصر، املاك وسيع، نقدينه ها و دفينه ها و خزينه هاي زيادي را در اثر مساعي شبا روزي خود باقي گذاشتند؛ ليكن در هيچ حلقه هيچ نوع يادي و ذكري از نام و نشان شان به عمل نمي آيد و هم اكنون از فراموش شدگان دست اول اند و حاصل آن همه كاركرد هاي آزمندانه شان فقط درون چند عنصر عياش و بي بندوبار را تسكين مي دهد و آرامش مي بخشد و بس و مرداني چون صوفي عشقري و مولوي خال محمد خسته و امثال ايشان كه در حيات با مناعت خويش مالك يك وجب زمين هم نبودند؛ اما امروز و فرداها بر فراز ارزشمندي قرار دارند و هيچ كس در هيچ زماني قادر به فروكش كردن مقام و منزلت والاي شان نيست و بدون ترديد داكتر الهي نيز از همرديفان همين نخبه گان است، زيرا تاجايي كه صاحب اين قلم خبر دارم او نيز سراي و خانه اي ندارد و فاقد اندوخته هاي مادي مي باشد و تا جهان باقيست براي برجسته بودن نام و نشان آن مرحوم همين فضيلت تهي دست بودن درين آوان كه همه دست پر دارند، كافيست؛ ديگران ثروت اندوختند، او علم، ديگران خانه ها ساختند او كتاب تاليف كرد،‌ مقاله نوشت و به خاطر روشن كردن ابناي وطن عرق ريخت و رنج برد.

 

بقیه درادامه مطلب.....



ادامه مطلب ...


سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:, :: 7:29 ::  نويسنده : کامران


كمدين انگليسي (1889 - 1977)

ويرايش : مريم فودازي

114 سال پيش، در روز 16 آوريل 1889 ميلادي (27 فروردين)، «سرچارلز اسپنسر چاپلين» معروف به چارلي چاپلين، نابغه عالم سينما در شهر لندن به دنيا آمد. چارلي در سن 5 سالگي، در صحنه تئاتر ظاهر شد و به سرعت شهرت يافت. وي در سال 1925 ميلادي، فيلم «لايم لايت» را کارگرداني کرد و پس از آن، به جهانگردي پرداخت. فيلم هاي چاپلين آميزه اي از هزل، اندوه، انتقادات جسورانه و عشق به انسانيت است که مشهورترين آنها جويندگان طلا، زندگي سگي و ديکتاتور بزرگ هستند.

بسیاري چارلي چاپلين را تنها يك كمدين موفق مي دانند، حال آنكه او در زمينه موسيقي نيز استعداد فراواني از خود نشان داده است. ساخت موسيقي فيلم، كار عادي وي بود و در مجموع، توانست موسيقي 23 فيلم را به پايان برساند. وي توانايي زيادي در ساخت موسيقي داشت و موسيقي فيلم «لايم لايت» ساخته چالين، در سال 1972 برنده جايزه اسكار شد.

چارلي اسپنسر چاپلين مهمترين و تاثيرگذارترين شاگرد «مك سنت» و فرزند يك نمايشگر تالارهاي محلي موسيقي، كودكي خود را در صحنه هاي سرگرم كننده تفريحي گذرانده بود. تصوير او از جهان، همچون «چارلز ديكنز» و «د.و.گريفيث»، با هر گونه فقر و تنگدستي دوران خردسالي و جواني رنگ آميزي شده بود و در طول عمرش، همدردي عميق خود را نسبت به تنگدستان نشان داد.

در 1913، هنگامي كه با دستمزد صد و پنجاه دلار در هفته، در كمپاني «كي استون» استخدام شد، يك بازيگر سيار نمايش هاي «وودويل» امريكايي بود. در نخستين فيلمي كه به نام «در تلاش براي معاش» (1914) براي مك سنت بازي كرد، نقش يك شيك پوش تيپيك انگليسي به او داده شد، اما با فيلم دومش، «مخمصه غريب مبيل» (1914)، كاركتر و شكل ظاهري يك ولگرد كوچولو را معرفي كرد؛ كاركتري كه چاپلين را شهره آفاق ساخت و او را به يك نماد جهاني در عرصه سينما تبديل كرد.

صحنه اي از فيلم «جويندگان طلا» ساخته چاپلين، تا ژوئن 1917 اعتبار زيادي كسب كرد. از اين رو، قرارداد يك ميليون دلاري از سوي «فرست نشنال» به او پيشنهاد شد تا هشت فيلم به طور دلخواه براي اين كمپاني بسازد. اين معامله به او امكان داد تا براي خود استوديويي بنا كند و تمام فيلم هايش را تا سال 1952 در آنجا بسازد (اين سالي بود كه چاپلين آمريكا را ترك كرد).

موفق ترين اقدام چارلي در فرست نشنال، كارگرداني اولين فيلم بلند او ( پسر بچه 1921) بود. اين فيلم، كمدي بوده و ماجراي فرد بيكاري است كه به پسر بچه اي از محله فقير نشين دل مي بندد ( نقش پسر بچه را جكي كوگان اجرا كرد كه پنج سال بيشتر نداشت و او را به شهرت جهاني رساند). فيلم پسر بچه، غوغاي زيادي در جهان به پا كرد و بيش از 2.5 ميليون دلار نصيب تهيه كنندگان آن شد.


بقیه در ادامه مطلب......

 



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, :: 9:53 ::  نويسنده : کامران

ارسطو و فضیلت میانه روی

ارسطو در سال ۳۸۴ پيش از ميلاد در مقدونيه متولد شد و در سال ۳۲۲ پيش از ميلاد در خالكيس چشم از جهان فروبست. پدرش پزشكى پرنفوذ بود. ارسطو در هفده سالگى به آتن آمد و به آكادمى افلاطون پيوست. تا مرگ استادش افلاطون، بيست سال در آكادمى نزد او آموزش ديد. با زنى به نام پيتياس ازدواج كرد و از او صاحب يك دختر و يك پسر شد. نام پسرش نيكوماخوس بود و ارسطو كتابى در مورد فلسفه‌ى اخلاق براى او نوشت. در سال ۳۴۳ پيش از ميلاد براى تربيت اسكندر شهريار 13 ساله‌ى مقدونى‌ به دربار اين كشور فراخوانده شد. حدود دو سال آموزش اسكندر را برعهده داشت، اما هرگز پيوند ژرفى ميان استاد و شاگرد ايجاد نگرديد. 

هنگامى كه پس از مرگ افلاطون رياست آكادمى به اگزنوكراتس رقيب ارسطو رسيد، آكادمى را ترك كرد و در سال ۳۳۵ پيش از ميلاد در آتن مدرسه‌ى خود را بنياد گذاشت. در مدرسه‌ى ارسطو، فيلسوفان در حال حركت با يكديگر گفتگو مى‌كردند و از اين جهت هواداران ارسطو را مشاييان نيز مى‌ناميدند. ارسطو ۱۲ سال در مدرسه‌ى خود به تدريس و تفكر و پژوهش پرداخت. در سال ۳۲۳ پيش از ميلاد و پس از مرگ اسكندر، به عنوان طرفدار مقدونيان كه در آتن منفور بودند، مورد اتهام واقع شد و تحت پيگرد قرار گرفت. احتمالا مانند سقراط او را متهم به بى‌خدايى كرده بودند. اما ارسطو پيش از بازداشت از آتن گريخت، تا به گفته‌ى خود آتنيان براى دومين بار دست به گناه عليه فلسفه نزنند. ارسطو يك سال پس از آن در سن ۶۲ سالگى چشم از جهان فروبست. 

برای خواندن بقیه به ادامه مطلب کلیک کنید

 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 8 فروردين 1390برچسب:, :: 11:15 ::  نويسنده : کامران

آنتونی رابینز

نويسنده امريكايي (1960)

ويرايش : مريم فودازي

آنتوني يا توني رابينز نويسنده و سخنران مقتدرامريكايي در 29 فوريه 1960 در كاليفرنيا بدنيا آمد. شهرت عمده او به خاطر سلسله كتاب هايش در زمينه موفقيت است. آنتوني رابينز بيش از نيمي از عمر خود را صرف کمک به ديگران کرده، تا عظمت وجود  خود را کشف نموده و آن را بهتر سازند. او يکي از موفق ترين افراد ایالات متحده در زمينه بهبود عملکرد ديگران است. وي بنيانگذار و رئيس هيأت مديره بنياد آنتوني رابينز است که به منظور کمک به افراد براي رسيدن به موفقيت هاي فردي و حرفه اي تأسيس شده است. رابينز براي بهبود عملکرد کارکنان ، با سازمانهايي از قبيل IBM، American express  ، Mac Daglas ، AT&T و ارتش ايالات متحده و همچنين تيم هاي ورزشي لس آنجلس و قهرمانان مدال طلاي المپيک همکاري داشته است. وي همچنين مورد مشاوره بسياري از چهره هاي معروف جهاني بوده و در مورد بازسازي شهر شفيلد که چهارمين شهر بزرگ انگلستان است، طرف مشورت بوده است. وي درصدد است تا با کمک به افراد، جهان را به جاي بهتري براي زيستن تبديل نمايد. او مي خواهد به افراد جامعه کمک کند تا سرنوشت خود را به دست گيرند، روابط  خود را با ديگران بهبود بخشند، به دنبال هدفهاي ارزشمند زندگي خود بروند، بر ناکامي هاي عاطفي يا مالي غلبه کنند و به سهم خود، به جامعه و کشور خدمت نمايند. سالهاست که او بدون خودخواهي، نيرو و منابع خود را در اختيار نيازمندان قرار داده است. وي در سال 1991 بنيادي غيرانتفاعي را بوجود آورد که هدف آن، کمک به کودکان عقب مانده، افراد بي خانمان، سالمندان و زندانيان است. آقاي رابينز، در حال حاضر 35 سال دارد و با همسر و فرزندانش در دلما کاليفرنيا زندگي مي کند. رابينز از روش هاي گوناگوني براي بالا بردن سطح زندگي خود  و ديگران استفاده مي نمايد . او بر اين اعتقاد است که فرايند تفکر و ارزيابي، چيزي جز پرسش و پاسخ دروني نمي باشد. مي دانيم که نحوه تفکر و ارزيابي ما (که خود ارزيابي هم به عوامل گوناگون و موقعيت آن بستگي دارد )، احساس ما را شکل مي دهد و با توجه به اينکه يک شخص هر چقدر هم که عاقل و بالغ باشد، بر مبناي احساسات خود و نه بر اساس فکر خود عمل مي کند، پس نوع احساس ما در هر لحظه، رفتار ما را شکل داده و اين رفتارها و عادت هايي که شايد در بسياري از مواقع، متوجه ميزان بازدارندگي آنها نمي شويم و سرانجام سرنوشت ما را رقم مي زنند.

 



دو شنبه 8 فروردين 1390برچسب:, :: 11:8 ::  نويسنده : کامران

زندگی نامه ی عبد الله بن مبارک
عبد الله بن مبارک بن واضح مروزی،مولای بنی حنظله،عالم زاهد ،فقه را از سفيان ومالک بن انس رضی الله عنمهم اجمعين آموخت ،بيشتر از مردم بريده می شد. بشدت خلوت وتنهايی ورهد و ورع را دوست داشت وپدرش دارای همين صفات بود. روايت است که  پدرش در باغ مولايش در ( بلخ)  کار می کرد ومدت طولانی ، پرستار وباغبان آن باغ بود. روزی مالک برای بازديد به باغ می آمد واز او می خواهد اناری شيرين را برايش بياورد. او می رود وچند انار را می آورد آنها را می شکند، می بيند که همگی ترش( نارس) هستند. می گويند اينها ترش بودند ،برو چند انار شيرين بياور ، برای بار دوم انار هايی که آورده بود ترش بودند.
مالک با عصبانيت گفت: من انار شيرين را خواستم تو باز هم ترش آوردی.
برای بار سوم رفت وبدقت از درختان ديگر چند عدد انار را آورد .  وقتی که مالک آنها را شکست،ديد ،ترش هستند ،مالک با عصبانيت بيشتر غريد وگفت: مرد حسابی تو چند ين سال است باغبان اين باغ هستی ، هنوز انار شيرين را نمی شناسی؟. در جواب گفت: خير ،مالک متعجبانه گفت: اين چگونه ممکن است ؟ گفت عزيزم چگونه ممکن نمی باشد. من که چندين سال است مراقب اين باغ هستم،چيزی را از آن نخورده ام، تا بدانم ترش يا شيرين است. مالک شگفت زده وخود باخته ،از جايش بر خاست . گفت: چرا وچگونه از ميوه اين باغ نخورده ای؟ در جواب گفت: تو به من گفته ای که: مراقب اين باغ باش. نگفتی: اجازه داری از آن هم بخوری . ونمی توانستم بدون اجازه صاحب باغ از آن بخورم. مالک موضوع را بدقت بر رسی می کند می بيند که اين راست می گويد: تا کنون ميوه اين باغ را نچشيده است. او را شخص بزرگوار وعارفی يافت . آزادش می کند ودختر خود را به عقد ازدواجش در می آورد واو را برادر وداماد خود می کند ، عبد الله نتيجه آن ازدواج است



دو شنبه 8 فروردين 1390برچسب:, :: 10:41 ::  نويسنده : کامران

 

 

 

بزرگترين شاعر دوره ساماني و غزنوي، حکيم ابوالقاسم فردوسي است.

حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی که منصوب به باغی است که فردوسی در آنجا تولد شده است. (حدود 329 تا حدود 411 هجری شمسی)، شاعر حماسه‌سرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانی‌ترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده‌است. او را از بزرگ‌ترین شاعران فارسی‌گو دانسته‌اند. فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.

لطفاً برای خوانده بقیه به ادامه مطلب بروید. سپاس



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران

استاد برهان الدین ربانی

اسلام شناس و سیاستگر ژرف اندیش

دکتور شمس الحق آریانفر

 دانشمند و داکتر علوم اسلامی از بزرگترین دانشگاه اسلامی جهان (الازهر) سیاستگر توانا، نظریه پرداز نخبة عرصه دین و سیاست، پروفیسور استاد برهان الدین ربانی، از شخصیت های بی بدیل روزگار ماست. مردی که از کوهپایه های بدخشان و از میان خانواده های روستایی قامت افراشت و به یمن خرد، تلاش و آگاهی اسلامی و سیاسی بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد، بی آنکه پشتوانة دودمانی و خانوادگی یاری اش کرده باشد.

خردمندی که در اوج پیروزی های سوسیالیزم و سرمایه داری، خط سوم اسلامی راعنوان کرد و با درایت و پایمردی، پیروزی آن را در منصه عمل تسجیل کرد. استادی که از کرسی دانشگاه برخاست و در روزگاری که همه سیاستمداران و حکمروایان، فرار کرده بودند، و در میکده ها و کاباره های ینگی دنیا، یک عمر اعتماد ملت را به حراج گذاشته بودند در برابر اژدهای سرخ ایستاد و فرمان ایست داد و در یک ایثار و پایمردی صبورانه، زوال و مرگش را مسجل ساخت.

آزاده یی که مظلومان و برهنه پایان رانده از همه بارگاه ها را بستری ساخت و بارور و بار آور کرد و حاکمیت های تباری را مهر پایان زد، تا همه ملت در صحنه ها حضور داشته باشند. سیاستگری که در عصر جهاد، با خرد و تبحر کامل گام برداشت و با جسارت بی نظیر، گفتمان جهاد را جهانی ساخت و در راستای تجرید متجاوز، جهان را به همسویی  فراخواند.

سیاستمداری که در اوج توطئه جهانی علیه اسلام و جهاد و مجاهدین، این درفش را بلند نگهداشت و با وجود همه ترفندهای جهانی در نابودی مجاهدان، سمندر وار، بار دیگر عرض وجود کرد. چنانکه امروز در رهبری جبهه ملی، به عنوان نیروی مقتدر سیاسی در جامعه تبارز یافته است. رهبری که اقوام، مذاهب، ملیت ها ونیروهای چپ وراست رادرمحور نجات میهن وملت دریک اتحاد منسجم ساخت.

استاد استاد برهان الدین ربانی در سال 1319 خورشیدی در فیض آباد مرکز ولایت بدخشان زاده شد. پدرش محمد یوسف نام داشت که در یک دودمان روحانی و متدین، مشوق فرزند در آموزش بود.

در سال 1326 در حالی که هفت سال داشت، شامل مکتب متوسطه فیض آباد گردید. دوره ابتداییه و متوسطه را به عنوان شاگرد ممتاز و درجه اول سپری کرد.

در سال 1335 به صنف نهم مدرسه ابوحنیفه کابل که در آن زمان دارالعلوم شرعیه یاد می شد، شامل گردید.

در 1339 بعد از این که مدرسه را با درجه عالی به پایان رسانیده بود، شامل دانشکده شرعیات دانشگاه کابل گردید. در سال 1342 با درجة اول، فراغت یافت و نظر به استعداد برترش نسبت به سایرین، بلا فاصله به حیث استاد در دانشکده شرعیات پذیرفته شد.

در سال   1345 بعد از دوسال تدریس ، جهت ادامه تحصیل به جمهوری عربی مصر رفت و شامل دانشگاه الازهر شد.

در سال 1347 در رشته فلسفه و عقیده اسلامی، مدرک ماستری خود را بدست آورد. بلا وقفه برای دکترا ثبت نام کرد. رساله دکترای خود را تحت عنوان "جنبه های علمی و فلسفی زندگی عبدالرحمن جامی"  ثبت نمود.

در سال 1349 جهت تحقیقات علمی به دانشگاه انقره رفت. این دوره تحقیق و پژوهش سه ماه به درازا کشید. در همین دوره با زبان ترکی نیز آشنایی حاصل کرد.

استاد ربانی به زبانهای فارسی- دری ، پشتو و عربی، نویسنده و خطیب تواناست؛ همچنان که به زبان های اردو و انگلیسی نیز تکلم می نماید(1)

استاد بعد از کودتای داوود خان کشور را ترک کرد و مدت 18 سال جهاد سراسر ملت افغانستان را بر علیه کمونیست ها وارتش سرخ رهبری کرد. با پیروزی جهاد رئیس دولت افغانستان شد و حدود ده سال  در بحرانی ترین لحظات کشور را رهبری کرد. اکنون به عنوان نماینده فعال و مدبر در پارلمان کشور حضور دارد و به عنوان رئیس جبهة ملی، دولت موجود را با حامیانش که در تامین امنیت ناکام اند، به چالش کشیده است و برای تأمین صلح وسعادت افغانستان طرح و برنامه دارد.

 

وظایف رسمی:

استاد برهان الدین ربانی که از کودکی تا جوانی و ختم دانشگاه، اول نمره و جوان برترزمان خود بود، کار رسمی را از استادی در دانشگاه آغاز کرد.

درسال 1342 بعد از فراغت از دانشگاه، به حیث استاد در دانشکدة شرعیات پذیرفته شد. دو سال تدریس نمود و برای تحصیل به کشور مصر رفت.در برگشت از مصر به حیث استاد فلسفة اسلامی، بار دیگر تدریس را در دانشکدة شرعیات آغاز کرد.

در همین دوره استاد ربانی عضویت بخش تحقیقات و پژوهش دانشگاه کابل را نیز داشت که رساله هایی را تألیف نمود.

در زمان دانش آموزی اش در مدرسه ابوحنیفه به جرگه فعالان اندیشه اسلامی پیوست جریانی که هستة نهضت اسلامی را در کشور می سازد. این جریان را شهید دکتر غلام محمد نیازی رهبری می کرد و استاد ربانی با استعداد بالا و تلاش و فهم نافذش به عنوان یکی از شخصیت های بارز آن تلقی می شد. در سال 1352 در اجتماع موسسان و فعالان نهضت اسلامی به پیشنهاد شهید پوهاند غلام محمد نیازی به اتفاق آرا استاد ربانی به عنوان رهبر جمعیت اسلامی افغانستان برگزیده شد و جریان اسلامی در طی آن اجتماع رسماً نام جمعیت اسلامی افغانستان را به خود گرفت.

پس از کودتای داوودخان و تحت فشار قرار گرفتن نهضت اسلامی و زندانی شدن شماری از رهبران آن در سال 1353 مهاجر شد و به تنظیم و سازماندهی جمعیت اسلامی افغانستان و رهبری جهاد در کشور پرداخت و در سراسر افغانستان، جبهات جهاد را ایجاد و اکمال کرد.

در سال 1371 به حیث رئیس دولت افغانستان، پذیرفته شد که در بزرگترین شورای اسلامی افغانستان، شورای اهل حل و عقد به ریاست دولت تأیید گردید. بعد از این تاریخ، کشور را که در نتیجة مداخلات اجنبی ها دستخوش بحران گردیده بود برای مدت ده سال رهبری نمود و در سخت ترین شرایط نگذاشت، اجنبی ها حاکمیت و استقلال افغانستان را  مضمحل سازند. استاد بعد از اجلاس بن، قدرت را انتقال داد.

در جریان لویه جرگه قانون اساسی در برابر توطئه های اجنبی در جهت ایجاد نفاق در کشور ما، نمایندگان مردم گرا را در پارلمان رهبری کرد. در سال 1387 از سوی مردم بدخشان به حیث نماینده در پارلمان راه یافت،  و تا امروز در برابر همه توطئه ها، در جهت منافع اسلام و میهن و مردم، ایستاده است.

 

پژوهش و آثار

استاد ربانی به یک اسلام شناس ومتفکراسلامی، صاحب قلم توانا، تحلیل ژرف و پژوهش استوار و عمیق است. این ویژگی با کار وتحقیق مداوم و آگاهانه از آغاز جوانی، حاصل گردیده است.

پژوهش های استاد ربانی در عرصة اسلام شناسی ومسایل سیاسی، عمیق، بکر و رهنمودی است که از دید ژرف و خاص سیاسی و اجتماعی و استعداد بلند فطری مذکور ناشی گردیده است.

نخستین آفریده های علمی و پژوهشی استاد، به گونه مقالات تحقیقی هستی یافت که در طول حیات سیاسی و ادبی ایشان ادامه داشت. نگرشی بر مجلات الفلاح، پیام حق، نیاد، عرفان، ادب، وژمه، ژوندون، لمر، شرعیات، گهیح، ما را به این نبشته ها رهنمائی می کند. امید است که روزی این مقالات گرد آوری و چاپ گردند.

بخشی دیگر از نوشته های استاد با مدیریت در مجله شرعیات پیوند دارد.زمانی که مجله شرعیات به عنوان ارگان نشراتی دانشکده شرعیات در سال 1349 تأسیس شد، استاد ربانی به عنوان استاد و نویسنده مطرح، مدیریت آن را به دوش گرفت. در آغاز بیشترین بخش محتویات این مجله توسط استاد آماده می شد. مقالات استاد در مجله شرعیات، مبین دید ژرف، پویائی و بالندگی پژوهش های ایشان است.

 

کتب و رسالات:

1- تئوری سیاسی اسلام: این رساله را استاد ربانی زمانی که تازه به استادی شرعیات پذیرفته شده بود و در ضمن عضو دیپارتمنت تحقیق دانشگاه بود، نوشت.

2- تشریح عقاید معتزلی: این کتاب نیز در همکاری با بخش تحقیق دانشگاه، زمانی که هنوز به تحصیلات عالی نرفته بود، نوشته شده است.

3- ترجمه جزء اول« فی ظلال القران » : استاد ربانی در سال 1352 جز اول تفسیر « فی ظلال القرآن » را زیر عنوان «درسایه های قرآن» ترجمه نمود که به مناسبت میلاد پیامبر (ص) در کابل چاپ گردید.

4- نشانه های راه: این کتاب نیز ترجمه یی است از کتاب سید قطب بنام "معالم فی الطریق"

5- اسلام و کمونیزم

6- فاجعه 26 سرطان و سیمای زعامت داوود خان

7- داوود خان در گذشته ننگین، حاضر جنایت بار و مستقبل هولناک

8- چه نوع مبارزه؟

9- پیغام شهید که به مناسبت شهادت انجنیر حبیب الرحمن شهید ارائه و نشر گردید.

10- اصول بحث و تحقیق از نظر اسلام

11- یادی از استاد غلام محمد نیازی در بارة زندگی و شخصیت و اندیشه های پوهاند نیازی تحریر یافته است.

12- اصول تربیت در اسلام

13- استقلالیت انقلاب

14- آموختنی هایی در مسیر انقلاب اسلامی

15- در دوره جهاد، مقالات تحقیقی و سیاسی استاد ربانی در مجلات محیط هجرت که از سوی جمعیت اسلامی نشر می گردید، باز تاب یافته است؛ از جمله در نشریاتی چون: میثاق خون، لوای اسلام، مجاهد، مرصدجهاد، المومنات، المجاهدون، سیمای مجاهد، صوت الجهادی،غازی ، دجهادپلوشه، دجهادهنداره و غیره (2)

 

استاد ربانی و سیاست

ذهن برتر، دید ژرف ، علایق دینی و اجتماعی، استاد ربانی را از کودکی به مسایل اجتماعی و به سیاست راغب ساخت.

استاد می گوید: عشق به دین، ارزشهای دینی و عشق به مردم، از دوران کودکی در فکر و احساس من وجود داشت در آن روز هایی که مادرکلانم این شعر "عارف چاه آبی" را زمزمه می کرد:

 واحسرتا که ملک بخارا خراب است

 دین شد ذلیل و دشمن دین کامیاب شد

... می پرسیدم: بخارا کجاست؟ می گفت: بخارا سرزمینی بود که مسلمان ها در آن جا زندگی می کردند. در آن جا علمای دین درس می خواندند. پدر کلان های تو هم در آنجا درس خوانده بودند، برخی آنها بدست بلشویک ها شهید شدند.

بزرگتر که شدم افکار و مسایل جدیدی را شنیدم... در آن زمان در آن گوشه دور افتاده کشور، کتابها و مجلاتی از حزب توده ایران می رسید... مجلات را ورق می زدم و می خواندم . از پاره ای اصطلاحات ومفاهیم آن سردر نمی آوردم ... از آن روز ها بود که جوانه های اندیشه سیاسی در فکر من ایجاد شد و در ذهنم پرسش  ها و طرح هایی به میان آمد.

بعد ها به مدرسه ابوحنیفه آمدم . در صنف دهم در یکی از کنفرانس های میلاد پیامبر اشتراک کردم... در پایان، رئیس کنفرانس و فی الله سمیعی ... همرایش که بعد ها دانستم عبدالحکیم شرعی جوزجانی است... مرا دعوت کرد تا به فعالیت های اسلامی شرکت کنم. برای بار اول بود که من این سخنان و افکار را می شنیدم .می گفتم در مورد پیشنهاد آنها فکر می کنم (3)

بعد ها وقتی مرحوم استاد نیازی به حیث استاد در فاکولته آمد و ما هنوز شاگرد صنف یازده و دوازده بودیم ، فعالیت های سیاسی شدت بیشتر کسب کرد و هسته هایی ایجاد گردید.استاد ربانی در مورد تشدید فعالیت های سیاسی در آن روزگار می گوید:

همسایه شمالی ما، اتحاد شوروی... با ایدیولوژی مرگبار مارکسیزم و با خواسته های سلطه جویانه تصمیم داشت نفوذ خود را در کشورهای دیگر از جمله افغانستان از طرق گوناگون برقرار سازد. در همین راستا دوران صدارت داوود ما شاهد یک سلسله تحولات به نفع اتحاد شوروی بودیم. این تحولات در ابعاد نظامی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شکل می یافت. احزاب و گروه ها به فعالیت آغاز کردند که فعالیت های آنها در جهت منافع و سیاست های اتحاد شوروی صورت می گرفت. مداخلات اتحاد شوروی و تحولات ناشی از آن در میان مردم افغانستان که دارای گرایش های نیرومند دین داری و استقلال طلبی می باشند، حساسیت به میان آورد.این وضعیت استاد ربانی را که جوان با درک و با هوشی بود، به مبارزه کشاند.

زمانی که در 1339 شامل دانشگاه شد، با وجود محدودیت فعالیت های سیاسی در محیط دانشگاه، تب و تاب بحث های سیاسی گرم بود، استاد ربانی برخلاف بسیاری از جوانان دانشگاهی که فریفته دستاورد های شوروی و چین گردیده، مبارزات کمونیستی و یا رهایی بخش را در راستای سوسیالیزم آغاز کرده بودند، مبارزه اسلامی را در جهت بیداری مردم مسلمان افغانستان آغاز نمود.

در سال 1342 استاد ربانی بحیث استاد در دانشگاه، شامل وظیفه شد. درین دوره بود که داود از نخست وزیری مستبدانه، کنار رفت، فضای سیاسی کشور باز شد و احزاب سیاسی، (بیشتر احزاب چپی) یکی پی دیگری ظهور نمود.

در این دوران، استاد غلام محمد نیازی، استاد محمد موسی توانا، استاد برهان الدین ربانی، استاد عبدالرب رسول سیاف، جنبشی را بنیاد گذاشتند که بنام جمعیت جوانان مسلمان و یا جمعیت اسلامی افغانستان خوانده می شد.

بعد از دو سال استادی، جهت تحصیل بیشتر به مصر رفت، در آنجا در زمینه حرکت های اسلامی آشنایی بیشتر یافت وتحقیقات را ادامه داد تا آنجا که در جامعه الازهر مصر به عنوان یک اسلام شناس معرفی گردید.

زمانی که در 1347 از مصر برگشت از طرف شوری عالی جمعیت اسلامی افغانستان، به رهبری و سازماندهی دانشجویان دانشگاه کابل برگزیده شد، به اساس کوششها و مساعی خستگی ناپذیرش استاد در شورایی که در حمل 1352 هجری خورشیدی برگزار شد. به حیث آمر جمعیت اسلامی افغانستان تعیین گردیده همه جوانان پیش تاز و کدر رهبری جمعیت حتی استاد بزرگ و مجاهد و موسس نهضت اسلامی افغانستان پروفیسور غلام محمد نیازی در این انتخاب سهم داشته و به استاد بیعت کردند ...(4)

زمانی که داود در 26 سرطان به قدرت رسید، با همیاری افراد چپ به ویژه پرچمی ها به سرکوب نهضت وجوانان مسلمان آغاز نمود. شماری از اعضای نهضت زندانی و شهید شدند. استاد ربانی نیز کشور را به سوی قبایل آزاد، ترک نمود.

در پاکستان مقیم شد و با یاری جوانان نهضت اسلامی که مهاجر شده بودند، در بیداری و سازماندهی مردم علیه نظام مستبد  داوود خانی ادامه داد. استاد ربانی می گوید:

ما در آغاز سعی کردیم با داوود خان صحبت کنیم و به وی اطمینان دهیم که ما نقشه براندازی نظام را در سر نداریم. تعدادی از استادان به رهبری استاد نیازی با داود خان ملاقات کردند...گمان می شد داوود خان علاقمند است یک زمینه همکاری و مشارکت به میان بیاید، اما به رغم تلاش های ما او در این جهت نتوانست کاری انجام دهد. بالاخره ما به این نتیجه رسیدیم که داوود خان دیگر یک روکش است و چهره یی است که در ظاهر، زمام امور را بدست دارد. اما گروهی دیگری هست که برنامه ریزی می کند و قدرت واقعی را در اختیار دارد. این گروه کمونیست ها بودند که از اتحاد شوروی هدایت می گرفتند. نهضت اسلامی نمی توانست در برابر این جریان ها بی تفاوت باشد (5)

 

استاد ربانی و جهاد:

نقش و ارجمندی رهبر، در شرایط حاد و زمانی که بن بست های سیاسی واقع می شود، بیشتر روشن می گردد شرایط حساس جامعه ما بعد از ظهور داوود خان که با بسیاری نیرو های چپ (پرچمی ها) به سرکوب مسلمانان بیدار پرداخت، آغاز گردید. کودتای 7 ثور 1357 حزب کمونیست خلق را به قدرت رساند و رویداد 6 جدی 1358 پای سربازان سرخ را به افغانستان کشاند، وضعیت افغانستان داغ تر شد و نهضت، ناگزیر به جهاد مسلحانه دست یازید . استاد ربانی در همه این دوره ها با خرد  والای سیاسی، ملت و نیرو های مبارز اسلامی را به خوبی رهبری کرد. کارکرد های خردمندانه استاد ربانی در این دوره برتری او را نسبت به افرادش به نمایش می گذارد، ایشان با رهبری خرد مندانه، اقشار، اقوام، طبقات و مذاهب  مختلف را در جهاد نجات و آزادی، به دور حزب جمعیت اسلامی کشاند. مردم افغانستان جمعیت را بستر مناسب و بایسته خود می دانستند. در جمعیت همه اقوام کشور عضویت داشتند برادران تشیع در آن خود را راحت احساس می کردند و حتی هندو ها نیز عضویت جمعیت را داشتند.سیاست معتدل رهبری جمعیت، آن را به گسترده ترین حزب در کشور تبدیل نمود.

استاد ربانی برخلاف  سایر رهبران که در برابر شخصیت های با نفوذ، سد و مانع ایجاد می کردند، صمیمانه به بارور سازی شخصیت ها پرداخت وبا شهامت اسلامی، شکوفایی و ارتقای نفوذ افراد حزب جمعیت را سبب شد. در نتیجه این سیاست بود که قوماندان های مشهوری چون: شهید احمد شاه مسعود، اسماعیل خان، ملا نقیب ا..آخوندزاده، ذبیح الله خان، حضرت علی ، ارباب حفیظ و دهها شخصیت نامدار دیگر جمعیت مطرح شده و منطقوی گردید.

استاد ربانی جمعیت را بستری ساخت که صدها و هزارها جوان روستایی و بی نام نشان، به شخصیت های شخیص تبدیل گردیدند و امروز در هر عرصه یی حضور آنان محسوس است. یقیناً در عدم استاد ربانی این حلقه مفقود بود. در کنار این مسایل، نقش استاد ربانی در معرفی و جهانی ساختن مسئله افغانستان، بارز تر از هر رهبر دیگر است. در شرایطی که فراوان شخصیت های ملی نظام قبلی، درسایه غرب جا خوش کرده بودند؛ و در حالتی که  شمار زیاد رهبران جهادی بدون اجازه دستگاه های استخباراتی یارای حرکت و تصمیم رانداشتند، استاد ربانی در مواردی یک تنه و با وجود انواع فشار تبلیغات، حرکت های بزرگ را آغاز کرد و در جهانی ساختن انقلاب گام برداشت.

در سال 1980 زمانی که روسها در کشور داخل شده بود، استاد ربانی به نمایندگی از همه گروه های اسلامی در کنفرانس وزرای خارجه کشور های اسلامی منعقده اسلام آباد شرکت کرد. باسخنرانی مستدل، مداخله شوروی را تجاوز علیه اسلام وسرزمین های اسلامی خواند و از جهان اسلام و کشور های آزادی خواه جهان خواست رابطه خود را با شوروی و رژیم دست نشانده اش قطع نمایند.

در راستای وحدت واتحاد اسلامی مجاهدان، صمیمانه اقدام کرد و در سال 1367 در یک ابتکار بزرگ، پیشگام اتحاد اسلامی افغانستان شد.

در سال 1365 جهت دیدار با رونالد ریگان رئیس جمهور امریکا وزمینه سازی مطرح ساختن گسترده جهاد درمطبوعات جهان و امریکا، به ایالات متحده امریکا سفر کرد. این سفر در آن روزگار و در میان اوج تبلیغات مخالفان، خرد و شهامت استاد ربانی را به نمایش گذاشت.

در سال 1367  به نمایندگی از اتحاد اسلامی مجاهدین با روس ها مذاکره آغاز کرد.و بالاخره درهمین راستا بود که در سال 1370 در راس هیئت تنظیم های جهادی به مسکو سفر نمود. این سفر نیز توانائی استاد ربانی رابه نمایش گذاشت و روس ها او را سیاست مدار ورزیده افغانستان لقب دادند. تصامیم بزرگ را، مردان بزرگ می گیرند، افراد تصادفی، و کم مایگان سیاسی را یارای حضور و عمل در عرصه ها و پهناهای وسیع نیست. خرد والا و نبوع سیاسی استاد ربانی در مذاکره با امریکا و شوروی، امروز درک می گردد در آن روزگار، ذهنیت های محدود، آن  را جرم می دانستند.

استاد ربانی در سال 1371 رئیس دولت اسلامی افغانستان شد و در حدود یک دهه، در بحرانی ترین شرایط، در حالی که طالبان، استخبارات منطقه و کشورهای جهان از هیچ گونه توطئه دریغ نکردند، کشتی این کشور طوفانی را راهنمایی کرد.

در سال 1380 بعد از اجلاس بن، استاد ربانی به عنوان رئیس جمهور برحال، قدرت را انتقال داد. این انتقال قدرت از شاهکاری های سیاسی استاد ربانی است. غرب شراط را به گونه یی آورده بود که همه افغانها فکر می کردند سعادت در عقب دروازه های افغانستان آمده است. باید نیروهای جهانی بیایند. مخالفت با این روند نزد عامه مردم که از واقعیات زیاد آگاه نبودند، سوءتفاهم ایجاد می کرد. استاد قدرت را تسلیم داد، اما خود تسلیم نشد، جهاد را تسلیم نکرد و به ارزشهای آن پشت ننمود. مواجه شدن با توطئه جهانی و سالم از آن بدر شدن، چیرگی و سیاست گزاریی را می خواهد که فقط استاد ربانی از آن ویژگی برخوردار است و بس.

نبوغ و خرد سیاسی استاد ربانی، در شرایط حاضر نیز درخشان و تابنده است.اگثر کسانی که تحت جو جدید سیاسی و تبلیغاتی و ترفندهای جهان و استخبارات جهانی که می گفت: بنیادگراها را نمی خواهند و...؛ او بریده بودند، حقانیت و توانایی او را معترف شدند.

مهمتر از همه، حضور فعال و پویایی سیاسی امروزین استاد ربانی است. در شرایط حاضر در حالی که احزاب جهادی از صحنه کنار رفته و یا حالت منفعل دارند و رهبران جهاد مسیر تسلیم، سکوت و فاصله گرفتن از آرمان ها را گام بر می دارند، استاد ربانی، دولت و جامعه جهانی را به چالش کشیده است و با تشکیل جبهه ملی که نیروهای چپ و راست، شیعه و سنی، روشنفکر و سنتی را در یک چتر گرد آورده است، دولت و حامیان خارجی شان را مبهوت ساخته است. با خشونت عجیب و با برچسپ های ناجوانمردانه با آن به مقابله برخواسته اند، ولی در نشست ها و حلقه های خاص خویش اعتراف دارند، که استاد ربانی به عنوان پیر سیاست افغانستان، از خرد والای سیاسی برخوردار است و جهان در عرصه سیاست افغانستان اگر به نیرنگ و خدعه و زور متوسل نشود، در برابر این سیاستگر نرم و پولادین، جز پذیرش شکست و تسلیمی راهی ندارد.

صف آرایی در برابر قدرت های بزرگ جهانی و اعتقاد به شکست ابر قدرت ها، در حالی که فراوان روشنفکران مدرن فقط به تسلیمی می اندیشند و در نتیجه شکست ارتش سرخ، و زوال نیروهای مهاجم منطقوی که در تبانی با قدرت های جهانی خیال سیطره براین خاک را داشتند، افتخاری است که در کارنامه استاد ربانی جاودانه بر رواق تاریخ حک خواهد بود.

 

سرچشمه ها:

1- احزاب سیاسی افغانستان، جلد دوم، زمستان 1384، کابل ص826

2- دانشنامه ادب فارسی، جلد سوم، حسن انوشه، تهران، 1378، واژه ربانی، ص424

3- مجاهد جریده، شماره 2، دوره6، سال 7، 15 جوزای 1387

4- دانشنامه ادب فارسی، همان

5- مجاهد، همان

 

 



پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران

استاد خليل الله خليلي

محقق، نويسنده و شاعر بزرگ معاصر

دكتور شمس الحق آريانفر

 

استاد خليل الله خليلي، در حيات اجتماعي و ادبي جامعة ما، يك استثنأ و يك پديدة ناتكرار است، چه استثنايي فراتر از اين كه در آغاز زيست آگاهانه و در فرجام حيات، با آوارگي و اندوه همنشين است.

خليل الله فرزند ميرزا محمد حسين خان، تازه يازده سال داشت كه پدرش به دست امان الله خان شهيد گرديد، اموال شان مصادره شد و اين طفل 11 ساله در معرض رنج و آوارگي شديد قرار گرفت كه صحبت و تماس با او و خاندانش جرم بود.

استاد صلاح الدين سلجوقي در نخستين ديدارش از خليل الله، اين وضعيت را چنين به تبيين آورده است:

"من به كابل آمدم به سراغ بازماندگان مرحوم مستوفي الممالك، شدم و شنيدم كه در بين عايله مرحومي پسري از او باقي مانده است كه به جرم ناكردة پدر، به گوشه يي محصور و متواري است.  من با اينكه بعضي از دوستاني كه عقل نزد ايشان عبارت است از اختناق حس و قلب و ضمير، مرا از اتصال به فرزند مستوفي الممالك منع مي نمودند، خود را به جناب خليل الله كه اكنون استاد ماست رسانيدم.

(كليات اشعار، ديدگاه استاد سلجوقي ص625)

اگراين يك سرنوشت استثنايي است ؛ بعد از تحمل يك دهه رنج، آوارگي و بي كسي تبارز خليل الله به عنوان يكي از شخصيت هاي انقلاب امير حبيب الله كلكاني، استثنايي ديگري است كه نبوغ و استعداد ذاتي آن را به نمايش مي گذارد. چه، با وجود فتنه ها، به استحاله نرفت كه از لاي دود و آتش بي رحمي ها، چون آذرخشي درخشيد و در معركه ها ومصاف ها قامت آراست.

با سقوط امير حبيب الله كلكاني، بارديگر اين مرتبه مدت 20 سال آوارگي و تبعيد را از سال 1308 1328 در تاشكند و هرات و قندهار سپري كرد، و در يك استثنا ديگر، بي آنكه ذليل شود، سرافراز قامت افراشت. به دربار آمد، اما مديحة نگفت و در همان هنگام علم دار چنين رجز خواني شد:

فرزند ناز پرور مهد تنعمم

چون من كسي نديده درين ناز پروري

عهد تجمل پدر نامدار من

روشن بود به خلق چو خورشيد خاوري

تاراج گشت گلشن آمال من دريغ

از جور روزگار به تاراج بربري(1)

در پايانة عمر، استاد خليلي برخلاف، مسير روشنفكرنماها، از بهشت موعود آنها (اروپا و امريكا) بسوي برهنه گان و آوارگان حركت كرد و در كنار برهنه پايان تاريخ جان داد، و اين بزرگترين استثنايي است كه در محيط روشنفكري ما، تا هنوز ثبت ديگري ندارد.

استاد خليل الله خليلي، در سال 1909 ميلادي برابر با 1288 خورشيدي در كنار رود كابل، در باغ جهان آرا(2) در يك خانوادة بزرگ و محتشم به دنيا آمد. پدرش ميرزا محمدحسين خان، نايب سالار ملكي و نظامي و مستوفي الممالك عهد اميرحبيب الله خان بود.

مادرش دختر عبدالقادر خان صافي و خواهر عبدالرحيم خان نايب سالار هرات، وزير فوايد عامه و معاون صدارت عهد ظاهر خان بود ،كه در حمايت خليلي از حادثات روزگار نقشي داشت.

خليلي هفت ساله بود كه مادرش وفات كرد و در 11 سالگي از پدر ماند. پدر خليلي را امير امان الله از آن جهت شهيد كرد، كه در رقابت هاي دربار، از قدرت يابي امان الله حمايت نمي كرد.

مستوفي الممالك شخصيت توانا و زباندار بود درعقدة امان الله را نسبت به او چنین گويند: امان الله وقتي قدرت يافت، هدايت داد، مستوفي الممالك را در جايي بكشند كه او ببيند و هرگز برايش اجازه ندهند؛ تا نزد او آيد كه اگر با او مقابل شود، شايد با زبان و ارادة كه دارد، تصميم شاه را تغيير دهد.

مستوفي الممالك را در محل امروزي كتابخانة عامه اعدام كردند و امان الله خان از داخل قصر ستور وزارت خارجه، آن را تماشا نمود. (3)

خليلي بعد از مرگ پدر، يتيم و آواره و مورد غضب واقع گرديد، مدت سه سال در كابل و تركستان اندوه هاي روزگار را تجربه كرد. در همين آوان تحت راهنمايي مامايش عبدالرحيم خان صافي، به آموزش خصوصي همت گماشت. صرف و نحو و قاعده عربي را فرا گرفت. علوم ديني و ادبيات را با اشتياق فراوان آموخت. در مكتب ميربچه كوت درس خواند،‌ در سال 1925 ميلادي، 1304 شمسي آموزش مكتب را به پايان آورد و بعد از آن به كار هاي رسمي آغاز نمود.

وظايف رسمي:

استاد خليلي، نخستين بار به عنوان مامور در بخش محاسبات وزارت ماليه داخل كار شد و در سال 1307 كه امير حبيب الله كلكاني به قدرت رسيد، خليلي را كه داغ ديده عهد اماني بود، به حيث مستوفي در ولايت بلخ مقرر نمود.

در سال 1308 با قدرت يابي نادرخان، خليلي كشور را ترك كرد و به بخارا و تاشكند رفت. ازين كه در نخستين تجاوز شوروي ها به افغانستان، در عهد حبيب الله كلكاني، خليلي با داملا آدينه محمد عرب، در مقابل آن قوا اعلان جهاد و جنگ نموده بود، در حين آوارگي، روسها، مدتي او را زنداني ساختند. بالآخره نادرخان عفو عمومي اعلان كرد و خليلي، نزد ماماي خود عبدالرحيم نايب الحكومه هرات رفت.

وقتي عبدالرحيم خان به صفت وزير فوايد عامه به كابل آمد، خليلي نيز با او آمد و مدير شعبه تحريرات مقرر گرديد.

در سال 1324،‌ اقوام صافي كنر برضد حكومت قيام كردند. عبدالرحيم خان به جرم همدستي با آنها، زنداني شد و خليلي نيز با او به زندان افتاد. بعد از مدتي از حبس رها و به قندهار تبعيد گرديد.

بعد از كنار رفتن هاشم خان، كه شاه محمود خان به حيث صدراعظم تعيين شد، استاد خليلي به گونة فراوان تبعيديان ديگر،‌ عفو گرديد، به كابل آمد و به حيث استاد در فاكولته ادبيات مقرر شد.(4)

در سال 1328 در كابينة شاه محمود خان، به حيث منشي مجلس وزرا مقرر گرديد. در سال 1330، با حفظ سمت قبلي، به حيث رئيس مستقل مطبوعات، در كابينه جا گرفت.

در سال 1332 زماني كه داوودخان صدراعظم شد،‌ مشاور مطبوعاتي ظاهر شاه شد.

در سال 1329  بحيث وكيل و نماينده مردم جبل السراج در ولسي جرگه انتخاب گرديد ودر همين روزگار نهاد سياسي، "زرنگار" را ايجاد كرد.

بعد ازاين سفير افغانستان در عربستان سعودي مقرر شد و در سال 1348 سفير افغانستان در بغداد تعيين گرديد كه به طور غير مستقيم در سوريه، بحرين، كويت، اردن، قطر و ابوظبي هم از افغانستان نمايندگي مي كرد.(5)

بعد از سال 1357 كه در افغانستان كودتاي كمونيستي پياده گرديد، خليلي وظيفه سفارت را رها كرد و روانه اروپا و امريكا شد.

با تشديد جهاد در برابر شوروي و سرازير شدن، خيل آوارگان ازكشور به پاكستان، استاد خليلي اروپا و امريكا را رها كرد و در كنار آوارگان به پاكستان آمد. اگر ضعف پيري توان جهاد مسلحانه را از او سلب كرده بود، با قلم و بيان خود، جهاد را آغاز كرد.

از جهاد و مجاهدان گفت و از آزادي و استقلال ميهن، و بالآخره با همين آرزو و آرمان، در 14 ثور سال 1366 خورشيدي، در پاكستان پدرود حيات گفت و در شهر پشاور در حضيرة رحمن بابا به خاك سپرده شد.

مقام ادبي استاد خليلي:

از استاد خليل الله خليلي حدود 60 اثر درنظم، نثر ادبي و تاريخي و ترجمه برجاي مانده است. به استناد اين آثار و با تصديق همه فرزانگان عرصه فرهنگ و ادب، استاد خليلي، از استادان مسلم وبي بديل نظم و نثر كشور ما در روزگار معاصر مي باشد؛ تا جايي كه غزلسراي بزرگ، قصيده سراي توانا، شاهنشاه سخن دري، و بيهقي روزگارش خوانده اند.

خليلي و شعر:

شعر و سرايش در خليلي، تركش عقده هاي انباشته، فوران اندوه، جرقه و انفجار آتش فشاني است كه خونابه هاي دل و مذابه هاي داغ جگر پاره اش را بيرون مي ريزد. شعر خليلي فرياد آهي است كه تا آسمان قامت كشيده است.

آهي كه نيمه شب زند از سينه سرهمي

از گنبد سپهر نمايد گذر همي

خليلي از نخستين سروده اش كه مرثيه اي است در شهادت پدر، تا واپسين آفريده هايش، اندوهي را به نوا آورده است كه براو تحميل شده و آزادي را فرياد زده است كه از او دريغ داشته اند.

ناله به دل شد گره، راه نيستان كجاست

سينه قفس شد زغم طرف بيابان كجاست(6)

خليلي سرايشگر اندوه و آزادي است. عاشقانه ترين غزل هايش، انباشته از اين اصل ها است.

تاجايي كه مي شود گفت، خليلي اصلاً غزل عاشقانه ندارد. از عناوين و محتواي همه پارچه هاي شعرش اندوه مي تراود و فرياد آزادي مي ريزد. آن كه از درد خليلي آگاه نيست، شايد انگارد كه خليلي از جفاي معشوق مي نالد؛ اما آشنايان، غم بزرگ او را كه تا آخر عمر رهايش نكرد خوب مي شناسند. به اين عنوان ها توجه نماييد كه سرلوحة غزلهاي اوست:

جاي آه، جنازه مظلوم، تابش شمشير، قطره هاي خون شده، زندان، دل خونين، فرياد جنون، كه متن غزلها نيز چنين است به گونة نمونه مي آوريم:

عنوان غزل                                                        يك بيت گونة نمونه

 

ظلمت سرا                                 شب عمرم درين ظلمت سرا با دردوغم بگذشت

ندارم بعدازين چشم اميد از روزن فردا(7)

گوشة قفس:

به خون و اشك نگارين نمود صفحة دل

چو طرح هستي ما خانة قدر مي ريخت(8)

ميوة تلخ:

من به پيكار حوادث مي روم با تير آه

از فلك گيرم اگر رنگين كمان بايد مرا(9)

طفل اشك:

در رگم خون، در برم دل، درتنم جان مرده است

واي برمن طفل اشك من بدامان مرده است(10)

طوفان مرگ:

آواره تر زمن همه روزگار نيست

يك موج در جهان چو دلم بيقرار نيست(11)

 برعاشقانه ترين غزلهاي خليلي، كه با عناوين ناب عشقي مزين است، نيز به گونه عجيبی، همين ويژگي را بر مي تابد. سخن از عشق است و بيان اندوه زمان و فرياد رهايي. چند غزل را به عنوان شاهد مي آوريم. به ديوان خليلي رجوع نمائيد و اين رمز نگفته را تماشا كنيد.

عنوان غزل هاي عاشقانه:                                     يك بيت به گونة نمونه

 

 

 

 

فيض عشق:

سوختم از ناتواني مشت خاكستر شدم

كيست جز تو تاكند آتش زخاكستر بيا(12)

سنبل گيرا:

اي مرغ شباهنگ بيا هردو بناليم

تاخون چكد از گرمي آوايي كه امشب(13)

دست الفت:

آسمان گر از سرمن دست الفت برگرفت

سايه سرو روانت از سرمن كم مباد(14)

كلبة عشق:

خانه شهر مرا گرچه فلك داد بباد

كلبة عشق بدان مهر ونشانست كه بود(15)

كعبة دل:

سالها در آتشيم وشام ماپايان نيافت

اي خوشا پروانه كزيك پرزدن جان مي دهد(16)

خليلي با آنكه مدتي را در دربار زيست، اما هرگز مدح نگفت و خويش را ذليل نساخت و شاه زمان را چنين مخاطب ساخت:

گرگويم عمرت از هزار افزون باد- قوليست خطا

ورگويم دشمنت واژگون باد- اين نيست دعا

اميد من آن است كه در روز جزا- در پيش خدا

نامت به شمار عادلان موزون باد- اينست دعا

خليلي استاد بي بديل نثر:

استاد خليل الله خليلي كه آغازگر شعر نو، در افغانستان است. نظم و نثر پيشين را در خويش به تماميت هضم نموده بود، در شعر و به خصوص قصيده فرخي سيستاني و در نثر ابوالفضل بيهقي را،‌ فرا ديد مي آورد. كاربرد واژه ها، دوري از تعقيد وتنافر حروف وكلمات، بيان رسا و آهنگين و استوار، نثر خليلي را در ميان همگنانش، شكوه و برتري خاصي بخشيده است.

بجاست كه دانشمندي در زمينه مي نويسد:

"در نثر به شيوة بيهقي... سخن مي راند مضامين در پيشگاه خامه تواناي او چون ابريشم تافته و منقاد است. نثرهاي شوخ و شيوا و قطعات روان و زيباي او شاهد اين مدعاست.(17)

سعيد نفيسي نويسندة بزرگ ايران مي گويد: "نثر فصيح و بليغ و سليس خليلي مارا به ياد محدودي از سخن سرايان مي اندازد كه از نظم ونثر به يك پايه برخوردار بوده اند."(18)

نمودهايي از نثر خليلي مي آوريم؛ تا برهاني باشد، استواري، پختگي و شيوايي نثر خليلي را:

بيان سليس و ريخته:

"گردش روزگار و تطور ليل و نهار، غزني را ويران كرد. آن بقعه نو را به گور تيره بختان تبديل داد. كاخ فيروزه را آتش زد... پرچم محمودي را ملتوي ساخت؛ ولي نتوانست كاخي را كه سنايي برافراخته بود، منهدم سازد."(19)

نثر آهنگين و مطنطن:

"شيهة اسپان كوچك، آن برج و باروي شهرستان عظيم را به لرزه در مي آورد يرليغ قتل و فرمان غارت داشتند. يا ساي آنها فقط و فقط كينه و كشتار بود. شهرهاي آبادان را مسلخ آدمي زادگان مي كردند، مي گرفتند و مي كشتند و مي سوختند و مي رفتند."(20)

توصيف مستقيم:

"باباي ميرگن ميرافگن كوه پيماي صحرا نورد دريا گذار شكاري ما، نامش پردل بود. چشمهاي تنگ و عميق به كبودي گلهاي كاسني و ريش انبوه كوتاهش، به زردي گل ميخك بود."(21)

تصوير سازي:

"آنگاه بر زوي سياهش را مي پوشيد، چموس هاي نرم ساقدار شكري گونه اش را به پا مي كرد، چكمن بركي آستين بلندش را به شانه مي افگند، كلاه نمدين باراني اش را برسر، ودستار كوچكش را بدست مي گرفت، مست و مغرور از خانه بدر مي شد و ديگر كشور خلوت وخاموش آشوكارا قلمرو بلامنازع خود مي دانست."(22)

بيان هنري هدفمند:

"بابه پردل... به حيوانات بي آزار سخت مهربان بود. سعي مي كرد هميشه با جانوران درنده پنجه نرم كند. هرگاه پلنگي را مي كشت و گرگي را ازپا در مي آورد و روباهي را صيد مي كرد، گويا وظيفة بشري خود را... انجام مي داد... هميشه بر كشتة آهوان مي گريست. بر نعش گوسفندي كه گرگ آنرا دريده بود، دريغ مي خورد. بركبكي كه شاهين سينة گرمش را شكافته بود، ندبه مي كرد. هرجا لانة شاهين و عقاب را مي ديد ويران مي كرد."(23)

"... هرجا گلي مي ديد كه از سينة كوه سربرآورده دور آن را، احاطه مي كرد."(24)

آثار استاد خليلي

ازاستادخليل الله خليلي درحدود ۶۰ كتاب ورساله به گونه مجموعه شعر. تحقيق تاريخي وادبي .داستان ، ترجمه ، ومقالات برجامانده است

آثار چاپ شده :

 عقاب زرين ،   طبع كابل

 قرائت فارسي، براي صنوف يازده ودوازده دوجلد طبع كابل.

ديوان اشعار جلد اول طبع كابل

ديوان اشعار ، به كوشش اميدوار هراتي ،تهران ، ۱۳۴۱

مجموعه اشعار.تهران، بنياد فرهنگ اْيران ،۱۳۷۲

هرات،( آثار و رجالها) عربي طبع بغداد.

رباعيات، طبع كابل وطبع لندن باترجمة انگليسي وعربي

برگهاي خزاني ،طبع كابل

ترجمه برخي ازآثار ناگوار

- آثار هرات. درجغرافيا، تاريخ ومعرفي دانشمندان وهنرمندان هرات درسه جلد چاپ مطبعه فخريه سلجوقي، هرات سال ۱۳۰۹

- ترجمه يك قسمت تاريخ فتوحات اسلامي -  طبع هرات.

احوال وآثار حكيم سنايي چاپ نخست  ۱۳۱۵ چاپ دوم ۱۳۵۶

- تنقيح ادبي ونگارش ترجمه وتفسير ۱۲ جزا ول تفسير شريف كه ازاردو به دري ترجمه شده به تفسير كابلي شهرت دارد.

- سلطنت غزنويان، چاپ كابل ۱۳۳۳

فيض قدس- پيرامون زيستنامه وآثار حضرت بيدل چاپ انجمن تاريخ سال ۱۳۲۴

- پيوند دلها(ضميمه برگهاي خزاني) شرح مسافرت استاد خليلي به ايران وخطابه در تالار موزة ايران باستان ودبيرستان فروع مشهد- تهران  ۱۳۳۶

- ني نامه- نكاتي پيرامون زيستنامه مولانا جلال الدين محمد بلخي ومثنوي معنوي- نحشيه تعليق برني نامه مولانايعقوب چرخي ورساله النائيه نورالدين عبدالرحمن جامي

- نورهان، خطابة خليلي دربازگشت ازايران در تالار رياست مطبوعات ۱۳۲۶ ومطبعه معارف.

- دربارة يك نسخه قديم كليات حكيم سنايي: معرفي نسخه قلمي وبحث انتقادي پيرامون روشن ساختن نكاتي درزمينة حيات واشعار سنايي به استناد آّن چاپ، ۱۳۳۸ ازطرف وزرات تجارت.

- يمگان رساله يي درزمينه معرفي وتثبيت مزار حضرت حكيم ناصر خسرو دريمگان بدخشان  به استناد وثايق بدست آمده ازمتوليان مزاز حكيم  چاپ نخست عقرب ۱۳۳۸  مجلة ژوندون.

چاپ دوم قوس ۱۳۳۸ به گونه رساله مستقل چاپ سوم ضميمه شماره(۱۴) مجله حجت ۱۳۶۹.

- ازبلخ تا قونيه- ترجمه از اخبار واحوال مولينا جلال الدين بلخي كه ازشرح ومتون معتبر به گونه التقاطي اختصار وتهيه شده است چاپ مطبعة دفاع ملي.

درويشان  چرخان- كه با بيان محمد شريف مترجم سفارت افغاني در بغداد بوسيله خليلي نگارش يافته ودرسال ۱۳۵۵ چاپ شده است.

- رساله آرامگاه بابر- طبع كابل.

- فقهاي لغمان درپغداد، به گونه رساله جداگانه بنام( الفقهاي الغمانيون في بغداد) دربغداد.

- ابن بطوذه في افغانستان به زبان عربي چاپ بغداد سال ۱۹۱۸ .

- پيربزرگ- ترجمه يك مقاله تحقيقي ازمطبوعات عراق در باره غوث الاعظم شيخ عبدالقادر جيلاني قدس سره كه دري وپشتو آن تحت عنوان لوي پير دركابل به گونه رساله جداگانه به چاپ رسيده است.

- زمرد خونين- داستان كوتاه

- مسكوكات دوره هوتكي- درمورد سكه هاي عصر هوتكي كه به گونه مقاله هاي تحقيقي به زبان دري درمجله ژوندون چاپ شده وبعدبه زبان عربي به گونه رساله جداگانه دربغداد چاپ شده است.

فهرست كتب مخطوط  كتابخانه سلطنتي در ۴۰۰ صفحه.

- گزارش حيات درسه جلد

استادخليلي دردوران مهاجرت درپاره افغانستان ،جهاد ،آزادي كتابهاي نوشت كه از آن شماراست اين آثار:

1- يار اشنا- (علاقه علامه اقبال به افغانستان) باترجمه اردو چاپ (رهبري جمعيت اسلامي افغانستان) بكوشش وترجمة ببرك لودي مجاهد افغاني.

2- نيايش چاپ( رهبر جمعيت اسلامي افغانستان) بكوشش ببرك لودي مجاهد افغاني.

3- مسجد جامع هرات چاپ (محترم محمد نسيم يوسف مجاهد افغاني)

4- پنجشير وقهرمان مسعود- چاپ زبان دري(صفي الله ثبات مجاهد افغاني)

5- پنجشير وقهرمان مسعود- چاپ زبان فرانسوي (طبع پاريس) بكوشش داكتر محمد حيدرمجاهد افغاني

6- ماتمسراچاپ شده (انجمن نويسندگان)

7- نخستين تجاوزروسيه درافغانستان چاپ(رهبري جمعيت اسلامي افغانستان)

8- اياز ازنگاه صاحبدلان- چاپ ( جناب علي نواز گرديزي پاكستاني)

9- ناهيد ودختران قهرمان كابل- چاپ (صفي الله ثبات مجاهد افغاني)

10- زمزم اشك- چاپ (جناب مولانا خالص)

11- عياري ازخراسان- چاپ (انجينر ايوب عضو جمعيت اسلامي افغانستان)

12- ازسجاده تاشمشير- چاپ (رهبر محاذ ملي اسلامي افغانستان)

13- از مدرسه تاسنگر- چاپ (محترم باختري مجاهد افغاني)

14- بهشتي كه درآتشي سوخت- چاپ( رهبرمحاذ ملي اسلامي افغانستان)

15- سوزن زروجامه سپيد- چاپ مجلة سروش)

16- غوث الاعظم- چاپ (رهبرمحاذ ملي اسلامي افغانستان) بزبان دري و اردو

17- سرور راستان چاپ (رهبر جبهه ملي نجات)

18- ببارگاه محمدي چاپ (صفي الله ثبات مجاهد افغاني) بار اول ،به بارگاه سعي چاپ (رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران دراسلام آباد) باردوم.

19- تجليل سالگردامام رباني(رح) چاپ جناب فضل الرحمن (مجدي)

20- كاروان اشك- چاپ (رهبر محاذ ملي اسلامي افغانستان)

21- داستاني ازداستانها- چاپ (مجاهدين نورستان)

22- مادران گلگون كفن- چاپ (رهبر جمعيت اسلام افغانستان)

23- جشن آزادي ملت پاكستان- چاپ(صفي الله ثبات مجاهدافغاني)

24- پيام سلطان محمود- چاپ( رهبرجمعيت اسلامي افغانستان)

25- اشك هاوخونها(برگزيدة ازجزء سوم ديوان اشعار- چاپ (رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در اسلام آباد)

26- جام نياز به تقريب مولود فرخندة نبوي

رسايل وكتب طبع ناشده:

1- قهرمان كوهستان

2- خواجه سبز پوش

3- نماز عاشقان

4- پادشاه دوراهي

5- دوشنبه نامه

6- مراسلات

7- زندگي درروستا

8- رويت ها وروايت ها

9- بلخ درادب عرب

10-ابوزيد بلخي

11- سفراي افغانستان( ازمحمود تامحمود)

 

عناوين برخي ازمقالات:

 استاد خليل الله خليلي به عنوان نويسنده وپژوهشگر خبير، مقالات و نوشته هاي فراواني نيز دارد كه دركتابها ومجلات  كشو ربه گونه غير مستقل ومجلات كشور هاي عربستان ،ايران ،مصر،عراق ،تركيه پاكستان ،بچاپ رسيده برخي ازان نوشته ها ومقالات اين هاست:

مقدمه بررساله مدفن امام يحيي نوشتة محمد طاهر نسيم كه درسال ۱۹۷۶ دربغداد به نشر رسيده است.

 مقدمه  بر ديوان غزليات محمود نفيسي برتاريخ افغانستان ،مجله   آريانا سال اول شماره دوم اول حوت ۱۳۲۱.

 سجاوند كجاست وسجاونديان كه بودند؟ مجله آريانا سال او شماره چهارم ثور ۱۳۲۲

 سجاوند وسجاونديان- مجله آريانا سال اول شماره هشتم سنبله ۱۳۲۲

 حضرت سلطان ابراهيم عارف بلخي- آريانا  سال دوم شماره ۱۲ جدي ۱۳۲۳

 فرخي آريانا سال سوم شماره نهم- ميزان ۱۳۲۴.

 ابونصرمشكان رئيس ديوان رسالت- آريانا سال سوم شماره دهم عقرب ۱۳۲۳

 اياز ايماق- آريانا- سال دوم-  شماره يازدهم قوس ۱۳۲۴.

 صوفي ونخستين صوفي دراسلام- آريانا سال سوم، شماره دوازدهم جدي ۱۳۲۴

 يك نسخه تفسير خطي فارسي- آريانا سال هفتم، شماره اول دلو ۱۳۲۷

- چارعنصر- اريانا سال سيزدهم، شماره هاي ۱ ۲ ۳ سال ۱۳۲۴

 

پانوشت ها:

1- كليات اشعار، قطعات، تهران 1373، ص313

2- كي كيست در فرهنگ برون مرزي افغانستان، تدوين رسول رهين، سويدن، 1384،‌ص 104 محل تولد او را باغ شهرآراي كابل نوشته است.

3- به نقل از زبان استاد واصف باختري انديشه ورز ادبيات شناس معاصر.

4- كي كيست، همان ص105: خليلي... به پايتخت مراجعت نمود و در سمت معاون پوهنتون كابل آغاز به كار كرد.

5- مشاهير افغانستان، سيد محي الدين هاشمي، ترجمه ادبيار زرينگر، پشاور، 1378، ص75

6- كليات اشعار، ص7

7- كليات اشعار، ص3

8- همان، ص5

9- همان، ص4

10- كليات، همان، ص 8

11- همان، ص9

12- همان، ص3

13- همان، ص7

14- همان، ص10

15- همان، ص 17

16 همان، ص17

17- كليات به كوشش اميدوار هراتي، تهران، مقدمه ص10

18- همان، ص 232

19- خليل الله خليلي، احوال و آثار حكيم سنايي غزني، كابل انتشارات بيهقي، 1360، ص11

20- خليل الله خليلي، ني نامه، كابل، انجمن تاريخ 41

21- خليل الله خليلي، زمرد خونين، نشرات بيهقي، 1355، ص14

22- خليلي، زمرد خونين،‌ همان ص2

23- 24 خليلي، زمرد خونين، همان ص4-5



صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب